Skip to main content

10.000 liters of water a day from the fog in Lima, Peru



https://youtu.be/h8rQ5aHAnuE

کشور ایران مصداق هر روز ازین باغ بری می رسد است مردمی تشنه یک ذره آزادی غمزده و گرفتاریک مشت دزد و قاتل
ادامه دادن به غم وغمزدگی نشاط و روح زندگی را از شما می گیرد باید دست روی دست نگذاشت و برای خود کار ایجاد کرد کسانی که مشتاق زندگی کردن هستند کشت و کار کنند شاید باورتان نشود همین پلاستیک حمل مواد خوراکی میشود در آن گوجه فرنگی طالبی خیار و... بار آورد نه تنها خود شما مصرف کنید بلکه به بقیه هم فروخت کسانی که زمین دارند شروع به جمع آوری آب باران
بکنند و یا این چنین چیزی را در زمین یا خانه خود بر پا کنند این سیستم هر آدم معمولی قادر به برپا کردنش است این جوان خیر و خوشتیپ خزئ انساندوستهای جامعه خهانی است او در اینجا آدرس و و دانش خود را با محرومان در میان میگذارد و میتوانید با دیدن این فیلم هم خود سرهم کردن آن را یاد بگیرید . هر بنا ویا آدم کمی فنی قادر است آنرا برپا کند بیشتر از چاه آب بدست می آید نقاط کویری مانند منطقه قم و یا شاید تهران آب شیرین یا ندارند یا کم دارند با این روش شما آب شیرین تهیه می کنید میشود دور حوض ها این چنین چیزی با چها شاخه چوب برپا کرد و حوض را پر آب کرد و باغچه و کشت و کار را راه انداخت
برگهای درختان وسبز و شاخه هارا دور نیندازید آنها را در جائی جمع کنید برای کود
اینها هیچ آب ندارند آب آلوده می خرند ولی با درست کردن آن آب مجانی همیشگی دارند
اگر آب تمیز میخواهید به فیلم نگاه کنید شما به لوله پلاستیکی احتیاج دارید تا آبها را جمع کنید وجهت دهید به داخل تانک آب و اگر برای کشت و کار می خواهید به آنهم نیاز ندارید فقط گودال بزرگ درست کنید و در آن شروع به پرورش ماهی کنید و از آب آن برای کشاورزی استفاده کنید نگران خشک هوا نباشید بعد اینکه خود نتیجه گرفتید تحربه خود را با دیگران در میان بگذارید روحی شریف و انسان دوستانه داشته باشید مخفیکاری نکنید هرچه بیشتر این گونه نقاط طراوت برپا باشد جامعه سرسبزتر و سور وسات همگانی برپا می شود

Comments

Popular posts from this blog

رقص عربی یک دختر خانم افغان توصیه می شود حتما این رقص زیبا را ببینید تا بهشت آوران زیبارو را همین جا مشاهده کنید نه در بهشت خیالی موهوم واقعا که طاووس خرامان به این زیبائی می گویند

https://youtu.be/VlE3-v7XrtI

احمد ظاهر: شب چو در بستم و مست از می نابش کردم

شب چو در بستم و مست از می‌ نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم     دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم       منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم  آنقدر گریه نمودم که خرابش کرد   شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم     غرق خون بود و نمی مُرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم     دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه درد بر سر آتش جور تو کبابش کردم     زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

ماهنامه روشنگر